مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای چـشمـۀ مـحـبت عـالـم وجـود تـو باران كـرامتی ست به امـواج جود تو دنـیا بهـشتی است ز شرح معـطـرت هر جا كه بو كـنیم رسد بوی عـود تو دریـا نمـایـشی سـت ز اوج فـضائـلت پیچـیده موج موج در عـالم سرود تو سـقـا اگـر نـیـامده بــودی صـفا نـبود دریـا نـداشت جـلـوهگـری با نبـود تو پـیـشانی سـپـیـدۀ تو پــیـنه بـسـته بود از بـس زیـاد بـوده شـكـوه سـجـود تو با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی تو عبد صالحی كه خدا را نشان دهی هركس كه دید روی تورا چشم برنداشت این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت تا عرش سر كـشیـدهای ای قُـلـۀ ادب گرچه زمین ز اوج شكوهت خبرنداشت بر شانۀ تو پرچم باب الحـوائجی ست هرگز كسی زروی تو این نام برنداشت تكرارجنگهای تو صفین دیگری ست این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت پـرتـاب نــیـزۀ تـو نـظـیـری نـداشـته این عـلـقـمه به جز تو امیری نداشته دست خدا تو را به بلنـدا كشیده است رعـناتـرین صنوبر باغ آفـریـده است یك قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت آبی كه از دهانۀ مشكت چـكـیده است بیهـوده نیست گریـۀ صبح طلـوع تو گرآفتاب غنچه ز دست تو چـیده است خیره شده به سمت تو چشمان آسمان حتماً شبـیه روی تو ماهی ندیده است مولا ببـین تو شـوق طواف فـرات را دیگرچه عاشقانه به كعبه رسیده است هر روزوشب به گرد مزارت طواف اوست پائیـن پای مرقـد تو اعـتـكـاف اوسـت دریا نـشـسته زیر قـدمهای مشـك آب باموج، بوسهها زده بر پای مشك آب زخمت كه خنده میزند او گریه میكند خونابه میچـكد ز سراپای مشـك آب بر شانههای خستهات اكنون نشسته است چندین نگاه غرق عطش جای مشك آب از چـشمهای پارۀ مشكت امید ریخت تا تیر گـشت محـو تماشای مشـك آب لب تشنه روی خاك اگر مانده غم مخور بـانـوی آب هـا شـده سـقـای مشك آب ای كاش دست های شما بر زمین نبود آقــا چـقـدر خوب شد اُمالـبـنـین نـبود گویا كه چشم علقمه درخواب مانده بود سقای دشت تب زده بی آب مانده بود دریا كه از نوازش دست تو آب خورد در اوج تشنگیِ تو سیـراب مانـده بود گهوارهای زدست عطش تاب میگرفت چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود باران تیر بود تـو را دوره کرده بود دریـا میان حـلـقـۀ مـرداب مـانـده بود آن جا که می گریست کنار تو آفـتـاب زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود با یـاد قـبـر کوچکت ای آیــۀ رشـیـد آهی بلند بر لب هر سـرو قـد کـشـید |